سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا
درباره ما
خلیل رنجبر[18]

این وبلاگ در جهت ابراز ارادت به شهیدان هشت سال دفاع مقدس طراحی و سعی در ارائه مطالب ناب و مستند را دارد . امیدوارم که راضی باشید و از نظرات سازنده تان این حقیر را بهره مند گردانید. در ضمن این وبلاگ در پایگاه ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و در سایت پیوندها جزو سایت های مفید قرار گرفته است. peyvandha.ir/1-5.htm

ویرایش
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها
یکشنبه 89/5/31 3:49 ع

 هنوز انقلاب پیروز نشده بود و حضرت امام (ره) در تبعید به سر می‌بردند. یک روز صبح که می‌خواستم او را برای نماز از خواب بیدار کنم، دیدم بیدار است و ناراحت.
پرسیدم: چی شده مادر؟
گفت: امام را در خواب دیدم. من و عده‌ی زیادی در یک طرف ایستاده بودیم و شاه و سربازان و درجه‌دارانش در طرف دیگر.
شاه رو به امام کرد و گفت: «پس کو آن یاران باوفایی که از آن‌ها صحبت می‌کردی؟» امام دست مبارکش را روی گردن من گذاشت و گفت آن‌هایی که می‌گفتم همین‌ها هستند که به ثمر رسیده‌اند!
چند سالی از این قضیه گذشت. انقلاب پیروز شد و در دوران جنگ مثل بقیه‌ی جوانان برای دفاع از مرزهای میهن اسلامی راهی جبهه شد.
آخرین بار که می‌خواست به جبهه برود، گفت: عملیاتی مهمی در پیش داریم. من هم می‌خواهم در آن عملیات داوطلب باشم و اگر خدا بخواهد شهید می‌شوم. حرف‌هایش را زد و ساکش را برداشت و با همه خداحافظی کرد. چند روز بعد که مارش عملیات به صدا درآمد برای ما یقینی شده بود که او به شهادت رسیده است. همین‌طور هم بود. پیکر پاکش را که آوردند دیدیم درست از همان قسمت که امام دست مبارکشان را نهاده بودند ترکش خورده و شهید شده است.

منبع :کتاب کرامات شهدا جلد 1 صفحه ی 70
راوی : مادر شهید سید رضا سیدین




برچسب ها : کرامات شهدا  ,


      
دوشنبه 89/5/25 2:5 ع

معنویت مردم و خانواده‌ى شهدا و اخلاص رزمندگان در جبهه‌ها، امام را به هیجان مى‌آورد. من چند بار گریه‌ى امام را - نه فقط به هنگام روضه و ذکر مصیبت - دیده بودم. هر دفعه که راجع به فداکاریهاى مردم با امام صحبت مى‌کردیم، ایشان به هیجان مى‌آمدند و متأثر مى‌شدند. مثلاً موقعى که در محل نماز جمعه‌ى تهران، قلکهاى اهدایى بچه‌ها به جبهه را شکسته بودند و کوهى از پول درست شده بود، امام(ره) در بیمارستان با مشاهده‌ى این صحنه از تلویزیون متأثر شدند و به من که در خدمتشان بودم، گفتند: دیدى این بچه‌ها چه کردند؟ در آن لحظه مشاهده کردم که چشمهایشان پُر از اشک شده است و گریه مى‌کنند.
بار دیگر موقعى گریه‌ى امام را دیدم که سخن مادر شهیدى را براى ایشان بازگو کردم: در شهرى سخنرانى داشتم بعد از پایان سخنرانى، همین که خواستم سوار ماشین شوم، دیدم خانمى پشت سر پاسدارها خطاب به من حرف مى‌زند. گفتم راه را باز کنید، تا ببینم این خانم چه‌کار دارد. جلو آمد و گفت: از قول من به امام بگویید بچه‌ام اسیر دست دشمن بود و اخیراً مطلع شدم که او را شهید کرده‌اند. به امام بگویید فداى سرتان، شما زنده باشید؛ من حاضرم بچه‌هاى دیگرم نیز در راه شما شهید شوند.
من به تهران آمدم، خدمت امام رسیدم، ولى فراموش کردم این پیغام را به ایشان بگویم. بعد که بیرون آمدم، سفارش آن مادر شهید به ذهنم آمد. برگشتم و مجدداً خدمت امام رسیدم و آنچه را که آن خانم گفته بود، براى ایشان نقل کردم. بلافاصله دیدم آن‌چنان چهره‌ى امام درهم رفت و آن‌چنان اشک از چشم ایشان فرو ریخت، که قلب من را سخت فشرد.

سخنرانى در مراسم بیعت فرماندهان و اعضاى کمیته‌هاى انقلاب اسلامى 18/3/68

منبع khamenei.ir




برچسب ها : خاطرات دفاع مقدس  ,


      

وصیت نامه شهداء را مطالعه کنید که انسان را می لرزاند و بیدارمیکند.‍ [امام خمینی (ره)]

فرازی از وصیتنامه سردار شهید کریم مسافری.

مسئولیت : مسئول محور دهلاویه در عملیات شهید مدنی (ره)

ولادت : 1339/تبریز

شهادت : 1360/ سوسنگرد

ما در مقابل الله و شهیدانمان مسئول هستیم ، تا این دست نشانده های ابر جنیایتکار را از خاک ایران عزیزمان بیرون نکنیم بر نمی گردیم.




برچسب ها : وصیت نامه شهدا  ,


      

نصب العین قرار دادن سخنان بزرگان از جمله حضرت امام راحل(ره) و مقام معظم رهبری در تمام ابعاد و شئون می باشد. اینک به فرازهایی از این سخنان اشاره می نمائیم.

ملت شهید پرور

ملتی که خواهران و مادران دلیرش افتخار به مرگ جوانان برومندش می کند که در صف شهدا هستند پیروز است.

شما ملت ایران که با خون خود، با جوانهای خود، اسلام را بیمه کردید، دست اجانب را قطع کردید، شما بر همه ملت ما منت دارید، من از همه شما منت می کشم، من خادم همه شما هستم.

پیروز است ملتی که راه خود را که صراط مستقیم انسانیت است یافته و در راه آن به جهاد مقدس برخاسته است.

ملتی که برای اقامه عدل اسلامی و اجرای احکام قرآن مجید و کوتاه کردن دست جنایتکاران ابرقدرت و زیستن با استقلال و آزادی قیام نموده است خود را برای شهادت و شهید دادن آماده نموده است و به خود باکی راه نمی دهد که دست جنایتکار ابرقدرتها از آستین مشتی جنایتکار حرفه ای بیرون آید و بهترین فرزندان راستین او را به شهادت رساند.

کسانی که برای هدف و عقیده جهاد می کنند و از میهن عزیز خود دفاع می نمایند از شهادت این عزیزان هراسی به خود راه نمی دهند.

در هر شهادتی، ملت متعهد به اسلام و کشور مصصم تر و در صحنه حاضرترند ملت وفادار، شهادت را در راه خداوند با آغوش باز پذیرا هستند.

ملتی که سالار شهیدان را پیشوا و ایثار و فداکاری را سلاح و شهادت را سبب جاودانگی خود می داند از چه می ترسد و با چه کسی جز خدا معامله می کند؟




برچسب ها : بسیج در کلام بزرگان  ,


      
یکشنبه 89/5/3 4:8 ع

پس از این‌که به بچه‌ها خبر رسید دکتر «رحیمی» شهید شده است، همه‌ی بچه‌ها دعای توسل را به یاد او خواندند. دعا را «محمدعلی» می‌خواند. وقتی به نام مقدس امام حسین (ع)‌ رسید، دعا را قطع کرد و خطاب به بچه‌ها گفت: «برادرها اگر مرا ندیدید حلالم کنید، من از همه‌ی شما حلالیت می‌طلبم».
پس از اتمام دعا نزد او رفتم، گفتم: «چرا وقت دعا از همه حلالیت طلبیدی؟» گفت: «وقتی به جبهه آمدم، امام زمان (عج) را در خواب دیدم، ایشان به من فرمودند: «به زودی عملیاتی شروع می‌شود و تو نیز در این عملیات شرکت می‌کنی و شهید خواهی شد»».
همین‌گونه شد، او در همان عملیات (مسلم بن عقیل (ع)) به شهادت رسید. با این‌که قبل از عملیات به علت درد آپاندیسیت به‌ شدت بیمار بود و حتی فرماندهان می‌خواستند از حضور او در عملیات جلوگیری کنند، ولی او می‌گفت: «چرا شما می‌خواهید از شهادت من جلوگیری کنید؟»

منبع :کتاب کرامات شهدا جلد 1 صفحه ی 139
راوی : یکی از همرزمان نوجوان بسیجی شهید «محمدعلی نکونام آزاد»




برچسب ها : کرامات شهدا  ,