سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا
درباره ما
خلیل رنجبر[18]

این وبلاگ در جهت ابراز ارادت به شهیدان هشت سال دفاع مقدس طراحی و سعی در ارائه مطالب ناب و مستند را دارد . امیدوارم که راضی باشید و از نظرات سازنده تان این حقیر را بهره مند گردانید. در ضمن این وبلاگ در پایگاه ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و در سایت پیوندها جزو سایت های مفید قرار گرفته است. peyvandha.ir/1-5.htm

ویرایش
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها
سه شنبه 96/8/30 11:19 ع
شهید علم داریوش رضایی نژاد
کمک به پدر با سن کم
مسئولیت یک فروشگاه تعاونی را داده بودند به بابا. ما طبق معمول می‌رفتیم و خرابکاری می‌کردیم اما داریوش می‌آمد و به بابا کمک می‌کرد. با اینکه کلاس پنجم بود و سنی نداشت، تمام حسابداری تعاونی با او بود. به‌خاطر همین چیزها، بابا، داریوش را از همه بیشتر دوست داشت. اگر می‌خواست قسم بخورد می‌گفت: به جان داریوش! مثل همین امروز که ناخودآگاه جان داریوش را قسم خورد و جگر همه‌مان را کباب کرد.
داریوش اینقدر پیش همه عزیز و دوست داشتنی بود که حتی خدا بیامرز عمو عبدالرضا ما هم که هفت هشت بچه داشت هر موقع می‌خواست قسم بخورد می‌گفت: به جون داریوش که خیلی برام عزیزه.
برگرفته از کتاب شهید علم، دفتر دوم



برچسب ها : شهدای دانشمند  ,


مطلب بعدی : حاج احمد متوسلیان و اسرائیل        مطلب قبلی : خاطرات طنز