سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا
درباره ما
خلیل رنجبر[18]

این وبلاگ در جهت ابراز ارادت به شهیدان هشت سال دفاع مقدس طراحی و سعی در ارائه مطالب ناب و مستند را دارد . امیدوارم که راضی باشید و از نظرات سازنده تان این حقیر را بهره مند گردانید. در ضمن این وبلاگ در پایگاه ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و در سایت پیوندها جزو سایت های مفید قرار گرفته است. peyvandha.ir/1-5.htm

ویرایش
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها
جمعه 93/1/15 6:38 ع

 

اصلا به اضافه کار اعتقاد نداشت.

می گفت:" وقتی می تونم تو زمان انجام کار، تموم کارهامو انجام بدم دیگه لزومی نداره که اضافه کار بمانم!"

همین دقت ها و ریزه کاری هاش بود که برکت رو به زندگیمون آورده بود.نمونه ی دیگه ش حساسیت روی بیت المال بود.

کارهای تحقیقاتی ش رو به خاطر بعضی مسائل محرمانه، نمی تونست بیرون از خونه پرینت بگیره و چون خودمون هم چاپگر نداشتیم مجبور بود از چاپگر محل کارش استفاده کنه.

اما تو این جور مواقع ، حتما برگه ی سفید از خونه می برد تا از امکانات اداره استفاده نکنه.

یادم نمیره که بهم می گفت:" میلیاردها تومن پول در اختیارم قرار می گیره.اگه ازش سوء استفاده کنم ضررشو می کشم.اصلا این پول ها خوردن نداره، باید از چیزی که حقمه استفاده کنم".

مجموعه خاطرات شهید داریوش رضایی نژاد

ولادت : 1356 ایلام

شهادت : 1390 ترور به دست ایادی استکبار

مزار: شهرستان آبدانان استان ایلام

 




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      

 

وصیت نامه شهداء را مطالعه کنید که انسان را می لرزاند و بیدارمیکند.‍ [امام خمینی (ره)]

وصیت نامه سردار شهید محمّد باقر مشهدی عبادی

بسم الله الرحمن الرحیم

«ما تا آخر عمر با آمریکا می جنگیم» امام خمینی (ره)

«اهل الدنیا کربک سیار یهم وهم قیام»

اهل دنیا سواری هست که سیر داده می شوند ولی آنها در خواب هستند. حضرت علی (ع)

چه خوش است دست از جان شستن و دنیا را سه طلاقه کردن،از همة قید و بند اسارت حیات آزاد شدن بدون همّ بر علیه ستمگران جنگیدن،پرچم حقّ را در صحنة خطر و مرگ بر افراشتن،به همة طاغوتها و باطل ها و تمامی نا حقّ ها نه گفتن،با سینة باز و با مســرّت و شادی به استقبال شهادت رفتن،. . . دوست دارم که کــوله بار خود را از غــم و اندوه و درد و رنج انباشته بدوش کشــم و شنا کنـان سوی ساحل مرگ بروم.

خوش دارم وقتی که شهید شدم جسد من را پیدا نکنند تا دیگر یک وجب از خاک این دنیا را اشغال نکنم.

خدایا تو می دانی که در تمامی حمله هایی که ما بودیم فقط نام تو را بر زبان آوردیم و با یاد تو و به کمک تو و با نیروهای غیبی تو و امام زمان(عج)تو کار را شروع کردیم،در شبهای تاریک در سنگر فقط تو نگهدار ما بودی و در شبهای تار تو مونس دردها و غمهایم بودی.

پرروردگارا از آنچه که انجام داده ام اجر نمی خواهم به خاطر کارهائیکه کرده ام فخر نمی فروشم و از تو هیچ چیزی نمی خواهم زیرا هر چه کرده ام تو داده ای همة استعداد های من همة کارهای من،همة وجود من زادة اراده تست.

خدایا تو در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتی،تو در کویر تنهایی یاور شبهای تاریک من شدی،تو در ظلمت و تاریکی و نا امیدی دست مرا گرفتی و به من امید دادی و کمک کردی،خدایا دل دردمندم آرزوی آزادی می کند و روح پژمرده ام خواهش تمنای پرواز به سوی ترا دارد،تا از این غربتکدةسیاه و تاریک به وادی عدم بکشاند و از بار هستی دریچه ای پر افتخار از این دنیای خاکی بسوی آسمانها باز کردی و لذّت بخش ترین امید حیاتم را در اختیار گذاشتی و به امید استخلاص تحمّل همة دردها و رنجها و شکنجه ها را میسّر کردی.

خدایا،خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

(( محمد باقر مشهدی عبادی ))

 محل شهادت:عملیات خیبر 

تاریخ شهادت: 2/1362

 




برچسب ها : وصیت نامه شهدا  ,


      

 - رییس جمهور شهید محمد علی رجایی:« خواهران ما در حالی که چادر خود را محکم برگرفته اند و خود را همچون فاطمه و زینب حفظ می کنند… هدف دار در جامعه حاضرشده اند.»




برچسب ها : چادرهای سرخ  ,


      
جمعه 93/1/15 9:53 ص

در کیلومتر 45 جاده دهلران- اندیمشک، در منتهی الیه جاده عین خوش – چم سری (جاده شهید خرازی) و در نزدیکی پاسگاه چم سری، منطقه شرهانی و یادمان عملیات محرم قرار دارد. این یادمان در واقع مقر گروه تفحص لشگر 14 امام حسین (ع)اصفهان بود که در این منطقه و محدوده فکه شمالی و زبیدات عراق به تفحص شهدا می‌پرداختند و شهدای تفحص شده را در معراج شهدای آن نگهداری کرده و سپس به معراج شهدای اهواز منتقل می‌کردند.

در سال 1388 پیکر مطهر یک شهید گمنام در این محل به خاک سپرده شد که امروز زیارتگاه زائران و کاروان‌های بازدید کننده از این منطقه است. عملیات محرم در تاریخ 8 دی‌ماه 1361 توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با رمز «یا زینب (س)» در این منطقه انجام گرفت، همچنین ارتش عراق در عملیات 21 تیرماه 1367 در این منطقه تعدادی از عزیزان ارتش جمهوری اسلامی ایران به شهادت رسیده و عده‌ای مفقود شدند.




برچسب ها : مناطق جنگی  ,


      
پنج شنبه 93/1/14 5:0 ع

تاریخ تولد:1312/7/1

تاریخ شهادت:65/11/8

خاطرات شهید نازلا گنجی به نقل از فرزند شهید

تازه عروس بودم و با شوهرم دعوای سختی کردم.با بچه شیرخوارم زدم بیرون و آمدم خانه پدری.مادرم داشت تو کوچه جلوی در خونمون آب و جارو می کرد تا چشمم تو چشمش افتاد بغض سنگینی گلومو گرفت و زدم زیر گریه.نشستم و سفره دلم رو واسش پهن کردم که دیگه نمی تونم با شوهرم زندگی کنم.

طاقتم طاق شده و خسته شدم که مادرم یک دفعه بلند شد و از سماور گوشه اتاق یه استکان پای برایم ریخت و آمد نشست کنار من و دستم را محکم گرفت و با آن صدای گرمش آرامم کرد و گفت عزیزم قدمت روی چشمم اما نباید بی شوهرت می آمدی.زندگی بالا و پایین دارد.پستی و بلندی،خوشی و ناخوشی دارد.وقتی به عقد اون مرد درآمدی یعنی اینکه تا لحظه مرگت باهاش پیمان زندگی را بستی یعنی همسفر هم شدید تو سفر زندگی باید بتونید همدیگر رو درک کنید.کوتاه بیاین.بخشش داشته باشین تا ستونهای زندگیتون محکم بشه با چادر سفید رفتی و باید با کفنت برگردی.

اگه ماها مثل تو فکر می کردیم زندگی هامون اینطوری پپایدار نمی شد.اگه واقعاً حرفهایمادرم توی اون روز نبود و اینطوری به زندگی امیدوارم نمیکرد واسم دلگرمی نبود حالا واقعاً کجا بودم و چکاره بودم.الان که الانه حرفهای اون روز مادرم مثل ساعت تو گوشمه.خداروشکر می کنم که زندگی خوبی دارم و بچه های خوب و اینهمه خوبی را اول از همه مدیون خدای بزرگم و بعد هم مادرم.

شب یلدا بود.به رسم همیشگی رفتیم خانه پدری.

بچه ها تا مادرمو دیدن دویدن به طرفش و صورت قشنگشو بوسیدن.

اونم به رسم محبت دستی بر سرشون کشید و پیشونیشون را بوسید.مادر همیشه در شب یلدا یک نون محلی به نام گرده درست می کرد.توی اون یه مهره آبی (گژک)می انداخت که اگه نصیب کسی می شد سال خوبی رو در پیش داشت.مادرم می گفت دعا می کنم مهره امثال نصیب تو بشه چون مشکلات تو از همه بیشتره.خوب مادر مایع خمیر را آماده کرد و مواد لازمش رو مثل پیاز و زودجوبه رو به خمیر اضافه کرد بعد پدر خمیر رو ورزش داد.مادرم مهره آبی رو داخل خمیر انداخت و پسرها هم آتیش نان را آماده کردن.مئقع آماده شدن نون مادرم بالای سرش برامون شعر و سرود می خوند.بعد از اینکه شام می خوردیم گرده (نان محلی)رو آوردیم تا مادر قاچ قاچش کنه.در عین خوردن مواظب بودیم تا مهره رو پیدا کنیم.

مامان توی اون لحظات نگاه گرمی به من داشت و به سهم نون من نگاه می کرد که دیدم مهره سهم من شد.لبخند آرومی گوشه لب انداخت رو به آسمون کرد و گفت خداروشکر.

در حال گردگیری دیوارها برای عید بودم که صدایی به گوشم رسید.دیدم انگار یه نفر داره با انگشتر به در می زنه.چادرم رو سر کردم و در رو باز کردم دیدم مادرم همراه با زن بابام اومدن به من سر بزنن.مادرم به هم ریخته بود یک گلیم ساده کنار حوض براشون پهن کردم یه مقداری سوغاتی برام آورده بودند که اونها رو تو آشپزخونه گذاشتم. می خواستم براشون چای دم کنم که مادرم صدام کرد گفت بیا ما زود می ریم خیلی کار دارم بعد یک کادوی کوچک بهم هدیه داد باز شکردم دیدم یه انگشتر طلا با نگین فیروزه ای که برای عیدم آورده.خیلی ناراحت شدم که توی این موقعیت که وضعیت خودشون هم زیاد خوب نبود چرا این کار رو کرده مادرم دست زن بابام رو گرفت و بهش گفت جون تو و جون دخترم یادت نره مواظب خودش و بچه هاش باشی.دخترم تو دنیا کسی رو نداره اگه من نبودم هواشون رو داشته باش گفتم مامان این چه حرفیه انشاءالله سایتون از سر ما کم نشه.مادر نگاهی به من کرد و گفت من غسل رفتن هم کردم و آماده رفتن شدم.

ولی فقط یک تقاضا دارم که منو حلال کنید.اون موقع حرفهای مادرم رو نمی فهمیدم باهاشون خداحافظی کردم.روز بعد مادرم بچه ها رو فرستاده بود روستا.رفتم قاضی آباد دیدم موشک افتاده بعد دیدم مردم جمع شدند یه جایی و دارن سر وصدا می کنند.

دست و پام می لرزید اون اطراف یه زن از حال رفته بود.چادرش رو صورتش اتفاده بود.از ترس نمی دونستم چکار کنم.

یه لیوان آب از مغازه اطراف براش آوردم و برای آرامشش انگشترمو تو آب زده و بهش دادم و حالش خوب شد دریغ از اینکه همون لحظه مادرم یه گوشه دیگه شهید شد.

زندگینامه شهید نازطلا گنجی پور

شهید نازطلا گنجی در 1312/7/1 به دنیا آمد.زنی پاکدامن و باایمان و قانع در برابر سختی ها و مشکلات زندگی.مادر 3 فرزند پسر و 1 فرزند دختر.دلسوز و مهربان برای همسر و فرزندانش در طول حیاتش صادقانه زیست و با ایمان شهید شد.

متعهد در برابر همسایگان و اقوام،سختکوش و مسئولیت پذیر به گونه ای که علاوه بر خانه داری و کمک به همسر در امر کشاورزی به صنایع دستی از جمله جاجیم بافی می پرداخت.

بالاخره در 65/11/8 به دلیل موشک باران دشمن غاصب به شهادت رسید.

روحش شاد

منبع: سایت زنان شهید




برچسب ها : چادرهای سرخ  ,


      
پنج شنبه 93/1/14 4:49 ع

 

بیمارستان از مجروحین پر شده بود...

حال یکی خیلی بد بود...

رگ هایش پاره پاره شده بود وخونریزی شدیدی داشتــــــ

وقتی دکتر این مجروح را دید به من گفت بیاورمش داخل اتاق عمل...

من آن زمان چادر به سر داشتم...

دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم

مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه ی چادرم را گرفت وبریده وبریده گفت:

من دارم میروم تا تو چادرت را در نیاوری.مابرای این چادر داریم میرویم...

چادرم در مشتش بود که شهیـــــد شد...

از آن به بعد در سخت ترین وبد ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم...

(راوی:خانم موسوی یکی از پرستاران دفاع مقدس)

 




برچسب ها : چادرهای سرخ  ,


      
پنج شنبه 93/1/14 4:45 ع

شهید مفقود «احمد صداقتی» یکی ازفرمانده گردان‌های لشکر 14 امام حسین(ع) سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است؛ در حالی که دست‌های او در دو عملیات قطع شده بود، برای دادن آخرین پیام خود شاسی گوشی را با پا فشار داد و همرزمانش برای آخرین بار حرف‌هایش را شنیدند.

مهدی مظاهری آخرین پیام این شهید را در پشت بی‌سیم روایت می‌کند:

عملیات محرم بود، در کنار بی‌سیم فرماندهی، عده زیادی جمع شده بودند، با عجله خودم را به آن جا رساندم، همه با حالت خاصی صدای برادری را که از بی‌سیم می‌آمد، گوش می‌دادند. پرسیدم: «کیست؟»، گفتند: «برادر صداقتی است! ساکت باش ببینیم چه می‌گوید!».

به لحاظ تعهد و روحیه شهادت‌طلبی که داشت، یک بی‌سیم به دوش گرفته و همراه نیروهای رزمنده جلو رفته بود؛ در محاصره دشمن بودند و امکان کمک فوری به آنان نبود؛ هر چند مجروح شده بود، کلام او حکایت از دلاوری و روحیه عالی که خاص مجاهدان مخلص راه خداست، داشت.

در بین حرف‌ها گفت: «این دستم هم مثل آن دستم شده و زیاد نمی‌توانم حرف بزنم، سلام مرا به حضرت امام برسانید و بگویید: رزمندگان در اجرای اوامر شما کوتاهی نکردند، وضع ما خوب است؛ مهمات، غذا، همه چیز داریم، منظورم را که می‌فهمید؟»، به امکانات مذکور شدیداً نیازمند بودند.

پس از چند لحظه صدای او قطع شد؛ هر چه او را صدا زدند، جواب نداد؛ بعد خبر آمد که آن عزیز بزرگوار در همان لحظه به شهادت رسیده است.




برچسب ها : پیام شهدا  ,


      
پنج شنبه 93/1/14 4:36 ع

 

گفت : میخوام خونه مون بشه حسینیه تا هیچ وقت شهدا رو فراموش نکنیم

گفتم : چطوری میخوای یادشون رو زنده کنی ؟

گفت : دور هم جمع میشیم و بعد از روضه و دعا ، براشون فاتحه می خونیم و ازشون خاطره تعریف میکنیم ...

واقعا هم خونه شون شده بود حسینیه شهدا

اصلا هر وقت خودشو میدیدم یاد جبهه و جنگ می افتادم . مخصوصا اینکه از دو سالگی هم شدیدا مجروح شده بود.

شهیده منیره ولی زاده

تولد : 1360

شهادت : 1377

علت شهادت : تحمل جراحت شدید از بمباران زمان جنگ

برگرفته از : پا به پای شما می دویدم ، صفحه 46

 




برچسب ها : چادرهای سرخ  ,


      

ملتى که بانوانش در صف مقدم براى پیشبرد مقاصد اسلامى هست آسیب نخواهد دید. ملتى که [بانوانش‏] در میدانهاى جنگ با ابرقدرتها و با مواجه شدن با قواى شیطانى قبل از مردها در این میدانها حاضر شده‏اند پیروز خواهد شد. ملتى که شهید در راه اسلام، هم از بانوان دارد و هم از مردها و شهادت را هم بانوان طلب مى‏کنند و هم مردها، آسیب نخواهد دید .

صحیفه امام ج 13 ص 128




برچسب ها : چادرهای سرخ  ,


      

یکی از این مناطق است که در سال 1359 توسط دشمن و به دست مهندسان فرانسوی به طول 90 کیلومتر و عرض 5 متر و ارتفاع 4 متر به صورت حرفه ای و مهندسی شده حفر شد. این کانال در منطقه حمرین معروف به کانال حمرین و در منطقه شرهانی معروف به کانال شرهانی و کمیل و در خاک عراق معروف به کانال بجلیه است.

این کانال منحصر به فرد و دارای چند سه راهی و چهار راهی است که برای موانع و پیشروی رزمندگان حفر شده بود که 300 نفر از گردان حنظله در یکی از کانال‌ها محاصره شدند و اکثراً با آتش مستقیم دشمن یا تشنگی مفرط به شهادت رسیدند.




برچسب ها : مناطق جنگی  ,


      
<      1   2   3   4      >